عاشقانه



****عشق من ****

حر فهایت را شنو فتم و چقدر به دلم نشست*****

آخه نمیدانی وقتی میفهمی که یه نفر هست که می توانی به شانه هایش

تکیه کنی و با او حرف بزنی چه حس خوبی بهت دست میده*****

واین برام کافیه @ دیگه نا امید نیستم @ دیگه غم ندارم*****

دوست دارم شاد ترین آهنگ دنیا رو بشنوم*****

دوست دارم زیبا ترین جماه ها را برای تو بنویسم اما افسوس که

همه ی کلمه ها برای وصف تو از ذهنم محو شده اند*****

دلم باوجو کسانی که در اطرا فم بودند بد جوری تنها و غمگین بود

اما هنگامی که تو اومدی دلم به در خانه ی دل تو اومد و در زد*****

در رو که باز کردی دید نگا هت با او آشناست حرفت انگار از تو دل

اون و از ذهن تو خارج میشه*****

وابسته به تو شد@عاشق تو شد@دیوانه ای تو شد*****

وحا لا در جواب این حرفها ی زیبا که می دونم از ته دلت *****

سرچشمه گرفته نمی دونم چی بگم ! چه طوری سپاس گذار****

این همه لطف ومحبت تو باشم******************

ولی بازم مثل همیشه فقط یه جمله می توانم بگویم :

100%عزیزم تو بهترینی @ دو ستت دارم *********
 

چهار شنبه 15 خرداد 1392برچسب:,

  توسط امین اسمعیلی  |
 

برای تویی که.....

برای تويی كه تنهايی هايم پر از ياد توست...


برای تويی كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست ...


برای تويی كه احسا سم از آن وجود نازنين توست ...


برای تويی كه تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...


برای تويی كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است...


برای تويی كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردی...


برای تويی كه وجودم را محو وجود نازنين خود كردی...


برای تويی كه هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است...


برای تويی كه سـكوتـت سخت ترين شكنجه من است ...


برای تويی كه قلبت پـا ك است ...


برای تويی كه در عشق ، قـلبت چه بی باك است...


برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است...


برای تويی كه غمهایت معنای سوختنم است...


برای تویی که آرزوهایت آرزویم است...










 

شنبه 11 خرداد 1392برچسب:,

  توسط امین اسمعیلی  |
 

می ترسم

می‌ترسم

باران برتمام دنیا ببارد و تو نباشی

از آن روزی که رفته‌ای من عقده‌ی باران دارم…

. . .

آه زمستان بود

زمستانی که پوستینش را بر من می‌افکند

و من از سرما و دلتنگی هیچ هراس نداشتم

و تو نجوا می‌کردی:

دست‌هایت را بیاور گیسوانم اینجاست!

. . .

حالا می‌نشینم

و باران‌ها تازیانه می‌زنند

بر بازوانم، بر رخساره‌ام ، بر اندامم…

پس چه کس پناهم دهد؟

ای همچون کبوترِ مسافر در میان چشم و نگاه!

چگونه تو را از خاطراتم بزدایم؟

تو همچون نقش روی سنگ در قلبم جاودانه‌ای

ای که در قطره قطره‌ی خونم خانه داری!

هر کجا که باشی دوستت دارم

ناشناخته‌هایی در توست

گوشه‌ای از تاریخ و سرنوشت

که پا به عرصه‌اش می‌گذارم…

“ شعری از نزار قبانی “
 

شنبه 11 خرداد 1392برچسب:,

  توسط امین اسمعیلی  |
 

میخوام بگم....

تا حالا بهت نگفتم ولی حالا می خوام بگم بی تو میمیرم ..

می خوام بگم تو دنیای منی ..

می خوام بگم با تو بودن چه لذتی داره ..

می خوام بگم دوست دارم فقط به خاطر خودت !!

می خوام بگم شدی مجنون عشقم …

می خوام بگم هر وقت اراده کنی برات میمیرم !

می خوام بگم که می خوام دلمو فرش زیر پات کنم ..

می خوام بگم اگه یه روز نبینمت چقدر دلم برات تنگ میشه !!

می خوام بگم نبودنت برام پایان زندگیه !!

می خوام بگم به بلندی قله اورست و پهناوری اقیانوس اطلس دوست دارم …

می خوام بگم یه گوشه چشاتو به همه دنیا نمیدم …

می خوام بگم هیچ وقت طاقت هجرتو ندارم …

می خوام بگم مثل خرابه های بم خرابتم …

می خوام بگم بیشتر از عشق لیلی به مجنون عاشقتم ..

می خوام بگم هر جور که باشی دوست دارم !!

می خوام بگم غم تو رو به شادی دیگران نمیدم !!

می خوام بگم اگه حتی من رو هم دوست نداشته باشی من دوست دارم ..

می خوام بگم مثل نفسی برام اگه نباشی منم نیستم …

می خوام بگم هر شب با خیالت می خوابم !!

می خوام بگم جایگاه همیشگی تو قلب منه !!

می خوام بگم حاضرم قشنگترین لحظه هام رو با سخت ترین دقایقت عوض کنم ..

می خوام بگم لحظه ای که تو رو میبینم بهترین لحظه زندگیمه !!

می خوام بگم در حد پرستش دوست دارم ….!

                           یاشاسین امین تارکان(09146107585)
 

شنبه 11 خرداد 1392برچسب:,

  توسط امین اسمعیلی  |
 

بی تو ای دوست در این کوی دویدن تا کی ×

بی تو ای دوست در این کوی دویدن تا کی

خون دل خوردن و واپس نگریدن تا کی



به گلوی نی هجر تو دمیدن تا کی

نازنین طعنه ی اغیار شنیدن تا کی



تو چه دانی که به من بی تو چه سان می گذرد

گویی از کالبدم قوت جان می گذرد



رفتی و با دگران باده ی رندانه زدی

جام ها بی خبر از عاشق دیوانه زدی



هیچ دانستی ازین مه که به پیمانه زدی

آتشی شمع تو در خرمن پروانه زدی



با تو الحق سخن دوست نمی باید گفت

سخن آنچه که در اوست نمی باید گفت
 

شنبه 11 خرداد 1392برچسب:,

  توسط امین اسمعیلی  |
 

عشق,من,تو و پایان دلتنگی ها...


آمدی تا با من بمانی



نه برای یک روز، یک ماه ،یا یک سال...



آمدی تا ابد با من بمانی



چون خانه قلبم تا ابد از آن توست...



برای تو و برای عشق پاکت



وقتی آمدی قلب عاشقم را با تمام وجودم



تقدیم عشقت کردم تا بدانی تا ابد دیگر من مال خودم نیستم...



و تو هم قلب عاشق خود راتاج سر من کردی تا بدانم...



بعد از خدا بالاتر از تو کسی برای من نیست...



منو تو ما شدیم تا برای همیشه پیش هم بمانیم



من برای تو و تو برای من نفس بکشی...



از ابتدای سفر عشق دلتنگی ها ،دوری ها



همدم لحظه هایمان شدند تا من و تو



با تمام این عشق طعم تلخ دوری را مزه کنیم



تا زمانیکه بهم رسیدیم قدر با هم بودنمان را بدانیم...



قدر نفسهای یکه پیش هم میکشیم...



که یک نفس با تو بودن را به یک عمر بی تو بودن نمیدهم...



عمر روزهای دوری و دلتنگیمان کوتاهتر و کوتاهتر میشود



تابرسد لحظه ای که منو تو دست در دست هم



آزاد و بی هراس کنار هم با دلی پر از



عشق و امید



همنفس جاده زندگی شویم



آن زمان دیگر همه میفهمند




من و تومروارید عشقمان را



چطور در صدف قلبمان نگه داشته ایم...



و چطور به امید با هم بودن



سختی فاصله ها را به جان خریده ایم...



میرسد لحظه ای که دیگر میتوانم



پیش همه در آغوشم بگیرم و بگویم



عشق من



مهتاب قلبم



با تمام وجودم



دوستت دارم








آغاز عشق



آغازی دوباره



آغازی بی پایان



دوستت دارم ... چند نقطه...



بی انتهاست این دوست داشتن



بی پایان است این دلبستن



محال است دلکندن



خیال است دل بریدن



چون...



این آغاز، بی پایان است...



جدایی ؟ نه عزیزم یک خواب و خیال است!



در خواب هم میبینم رویاهای عاشقانه ی با تو بودن را



شیرین است این خواب عاشقی ، چه برسد به لحظه های بیداری



نفسی دوباره



به عشق تو ای همنفس من



یک زندگی دوباره



بی خیال گذشته ها



تویی عشق اول و آخر من



میخواهم این باران، همین باران عشقت، تا ابد در قلبم بباره



اگر زندگی ،همیشه با تو بودن است ، دلم نمیخواهد هیچگاه بمیرم



اگر آن مردن ، از عشق تو مردن است ، دلم میخواهد در همین لحظه فدایت شوم



اگر عشق تلخ است ، شیرین است برایم این تلخی ها



وقتی تو آمدی محو شد در اتاق تاریکم ، آن تنهایی و احساس خستگی ها



وقتی تو آمدی باز شد پنجره ی روشنی ها



دیدم آسمان آبی را ، دیدم مظهر یکرنگی ها را



حس کردم عشق پاکی را ، عاشق شدم ،



دل بستم و مطمئن باش تا آخرش با تو هستم



آغازی دوباره، قلبم دیگر تنها نیست ، با تو جان گرفته است دوباره



آغازی بی پایان ، مرا از غروب عشق نترسان



طلوع عشق ما ، غروبی نخواهد داشت ،



قلب من با تو ، هیچ غمی نخواهد داشت...
 

پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:,

  توسط امین اسمعیلی  |
 

به سوی عشق

در این حالی که هستم ،چگونه در هوایی نفس بکشم که در کنارت نیستم؟

در این جایی که هستم ،چگونه بنشینم در این حال بی قراری ام ...

دائم قدم میزنم ، پنجره را باز میکنم و به خیال تو خیره میشوم به آن دور دستها

در این حسرت سرد ، جز خیال بودنت همه چیز از سرم رفت ...

چیزی که در دلم مانده ، تو هستی که مرا تا اوج دلتنگی ها میکشانی

میکشانی به جایی که نای بی قراری را هم ندارم...

چون دلتنگی از دلم بی قرارتر شده ،

هنوز انتظار به سر نرسیده و دلم عاشق این انتظار شده

دیگر دردی ندارم که درون دلم نهفته شود ،

مگر برایم جز نبودن تو درد دیگری هم در این دنیا است؟

بی خیال دنیا ، بی خیال این زندگی و تمام زیبایی هایش ،

آنگاه که تو هستی زیباترین لحظه زندگی ام

به سوی من بیا ، به سوی منی که شب و روزهایم یکی است ،

به سوی منی که هر جا نگاه کنم، تو را میبینم ،

تا چشم بر روی هم میگذارم چشمانت را میبنم

و اینجاست که رویای زیبای چشمانت نمیگذارد که بخوابم ...نمیگذارد آرام بمانم ....

با دیدن دوباره تو همه چیز را از یاد میبرم ، نمیدانم کجا هستم و از کجا آمده ام ،

تنها میدانم به عشق تو است که با شوق به دیدار تو آمده ام...  




 

پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:,

  توسط امین اسمعیلی  |
 

آرزوی دخترک

خط کج اهورا




دختر بچه گيج گيج بود از اينهمه تناقض

و حيرون مونده بود که کدوم يکي از حرف بزرگترا رو قبول کنه

مثلا تا همين چند وقت پيش هر بار که دفتر نقاشيش رو خط خطي مي

کرد پدرش دعواش مي کرد و ميگفت که بابا جون خط کج نکش ! يادت

باشه که هميشه خط صاف بکشي

ولي امروز تو بيمارستان وقتي مي ديد که هر بار بقيه مي گن که خط توي

تلويزيوني که به مامانش وصل کرده بودند داره هر لحظه صاف و صاف

تر مي شه ، خط پيشوني پدر کج و کجتر مي شد

وبه همين خاطر ار باباش پرسيد: بابا چرا ناراحتي؟ خط صاف که بد

نيست؟

مگه خودت به من نمي گفتي که هميشه خط صاف بکش؟

حالا مامان هم داره خط صاف مي کشه که!. پس چرا ناراحتي؟

گريه پدرش در اومد و رو به دختر گفت: دخترم اين خطهارو خدا داره

براي مامان مي کشه .تازه بابا جون هميشه که خط کج بد نيست

لا اقل ايندفه خط کج خيلي خوبه . حالا برو از خدا بخواه که اون خطا رو

کج کنه و گرنه ديگه ماماني رو نميبيني

دل دختر بچه هوري ريخت

اگه ماماني نباشه اونوقت من چيکار کنم!؟

به همين خاطر با همون زبون کودکي رو به خدا کرد و گفت: خدا جون

من که سرازکار بابام در نمي يارم و حرفاش رو متوجه نمي شم

تا حالا بهم مي گفت که خط کج بده . ولي امروز مي گه که خط کج خيلي

خوبه

تازه بابا مي گه که اگه تو تو اون تلويزيون يه خط کج نکشي من ديگه

مامانم رو نمي بينم

خدايا براي توکه اينهمه چيز رو آفريدي

مثل فيل که خيلي بزرگه

حالا برات سخته که فقط يه خط کج ناقابل تو تلويزيون بکشي!؟

نه عزيزکم اصلا سخت نيست. بيا اينم يه خط کج خيلي بزرگ تو

تلويزيون فقط به خاطر تو . و اين خط کج رو به عنوان هديه تولدت از

من بپذير

اين حرفي بود که کودک همون لحظه شنيد و نمي دونست که از کجا ،

ولي شنيد

و از فرداي همون روز بود که هر بار مادرش به مناسبت روز تولد دختر

بچه کيک تولد مي پخت هر سال مي ديد که يه خط کج بزرگ رو کيک

به اون کوچيکي افتاده.
 

پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:,

  توسط امین اسمعیلی  |
 

مادر ای پیغمبر زیبای عشق

ما در ای والاترین رویا ی عشق


ما در ای دلوا پس فردای عشق


ما در ای غمخوار بی همتا ی من


اولین و آخرین معنای عشق


زندگی بی تو سراسر محنت است


زیر پای توست تنها جای عشق


ما در ای چشم و چراغ زندگی


قلب رنجور تو شد دریای زندگی


تکیه گا ه خستگی ها یم توئی


ما در ای تنها نرین ما وای عشق


یا د تو آرام می سا زد مرا


از تو آهنگی گرفته نا ی عشق

صوت لالائی تو اعجا ز کرد


ما در ای " پیغمبر زیبای عشق "


ما ه من پشت و پنا ه من توئی


جا ن من ای گوهر یکتا ی عشق


دوستت دارم تو را دیوانه وار


از تو احیاء شد چنین دنیا ی عشق


ای ا نیس لحظه های بی کسی


در دلم برپا شده غوغای عشق


تشنه آغوش گرم تومنم


من که مجنونم توئی لیلای عشق
 

پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:,

  توسط امین اسمعیلی  |
 

خاک سرد وآب سرد

خاک سرد و آب سرد



من میروم و خاطراتم رو با خود می برم



می دانم بعد از من خاطراتم برایت بی ارزش خواهد بود



فراموشی کردن را به خوبی می دانی



ما انسانها از ارزش همدیگر غافلیم



تنها پس از مرگ هست که بیاد می آوریم کسی نیز در کنار ما بود



اما این بیاد آوردن بسیار دیر است



و در کنار دیر بسیار زود گذر هم است



یاد را فقط برای چند روز به خاطر داریم



دوباره روز از نوع و زندگی جدید را از نوع آغاز میکنیم



بله خاک سرد است



و روزگار گذارا



روزگار بازیگرسیت بسیار ماهر



بیاد آور فراموش شده گان را



نگذار مرگ فاصله ای باشد بین تو و آرزوهایت
 

دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:,

  توسط امین اسمعیلی  |
 

 



یاشاسن امین تارکان 09146107585


 

 

 تلخ ترین موجوات از سال 2008 به بعد
 داستان عاشقانه
 ۱۰ راز جاذبه که دختر ها می دانند
 قانون عشق
 محکوم
 دیداری تلخ
 دیوونه بازی
 داستان غم انگیز یک دختر پسر عاشق
 ****عشق من ****
 برای تویی که.....
 می ترسم
 میخوام بگم....
 بی تو ای دوست در این کوی دویدن تا کی ×
 عشق,من,تو و پایان دلتنگی ها...
 به سوی عشق
 آرزوی دخترک
 مادر ای پیغمبر زیبای عشق
 خاک سرد وآب سرد
 love
 من و همنفسم

 

مهر 1392
شهريور 1392
تير 1392
خرداد 1392
فروردين 1392
اسفند 1391

 

امین اسمعیلی

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عمومی و آدرس amintarkan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





سیستم تبادل لینک
کل کل دخترا وپسرا
عنوان لینک
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

 

حواله یوان به چین
خرید از علی اکسپرس
دزدگیر دوچرخه
الوقلیون

 

RSS 2.0

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 17
بازدید هفته : 18
بازدید ماه : 18
بازدید کل : 5665
تعداد مطالب : 36
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

یاشاسن امین تارکان 09146107585